طلاق و عوامل ناشی از بدحجابی از پیآمدهای زیانبار رعایت نکردن عفاف و حجاب، طلاق و جدایی زن و شوهر و از هم پاشیدن نظام خانواده است؛ طلاق در نظر اسلام مبغوضترین حلال میباشد که تنها در صورت اختلافات حل ناشدنی ضرورت مییابد. اسلام عزیز به منظور حفظ و تحکیم نظام خانواده و افزایش صفا و صمیمت میان همسران و جلوگیری از اختلافات شدید خانواده و فروپاشی آن، تدابیر حکیمانهای اندیشیده است. معیارهایی از قبیل ایمان، آراستگی به فضایل اخلاقی و انسانی، اصالت خانوادکی و امثال اینها را برای انتخاب همسر شایسته، مقرر فرموده و حقوق و وظایفی را برای زوجین مشخص کرده است. برای طلاق نیز شرایطی معین کرده که شامل بعد از آن، همچون رجوع و بازگشت و دوباره شوهر به زندگی مشترک میشود، همه اینها مربوط به خانواده است. اما آنچه به اجتماع باز میگردد، سلامت و امنیت جامعه از هرگونه اقدامات منافی عفت و حیا است. مهمترین گفتار، بحث عوامل و سرمنشأ طلاق است؛ موضوع طلاق از جهات و عوامل گوناگون قابل بررسی و تبیین میباشد و غالباً ریشه آن به طور عمده، حرمت ننهادن زنان به خویشتن در اثر فاصله گرفتن از پوشش خداپسندانه و در نتیجه آسیب دیدن عفت عمومی و اخلاق فردی و اجتماعی است. برای روشن شدن این بحث، جهات و عوامل طلاق را مورد توجه و بررسی قرار میدهیم: الف- هوس مداری در خانواده اساساً طلاق در اثر اختلافهای عمیق زن و شوهر تحقق مییابد که عمدتاً از خودخواهی و هوس ناشی میشود؛ یا رفتار و گفتار هر دو، ناحق و از روی خویشتنپرستی است و یا یکی از آن دو بر حق بوده و دیگری راه باطل میرود، اما ممکن نیست که هر دو برحق باشند و در عین حال اختلاف داشته باشند، مگر در امور جزیی و ناچیز که آن هم با بحث و گفتگو در فضایی سرشار از محبت و صمیمت و عمل به دستورهای مترقی اسلام برطرف شده و تفاهم و بالندگی اندشه جانشین آن میگردد. بنابراین اگر نظام خانواده مبتنی بر مردسالاری یا زنسالاری و به طور کلی هوسمداری و خودخواهی باشد، اختلافات آشکار میرود، چرا که در چنین حالاتی، حقوق و احترام متقابل زن و مرد رعایت نمیشود. از آن طرف اگر حقسالاری در خانواده حاکم گردد و تدبیر و مدریت خانواده براساس قوانین، حقوق و وظایف مشخص شده در اسلام باشد، اختلافات ریشهای و عمیق و طلاق پیش نخواهد آمد. مرز میان حق محوری و خودخواهی، شخصیت الهی آدمی است. کسی که دارای ایمان قوی و تقوای عالی باشد و هدف نهایی خویش را در شئون زندگی نیل به رضا و لقای خداوند تبارک و تعالی میداند، شخصیت الهی و انسانی او ضامن احساس مسئولیت و عمل به وظایف و تعهدات و رعایت حقوق همسر و دیگران خواهد بود و کسی که از چنین ایمان و تقوایی برخوردار نباشد، فاقد ضمانت و پشتوانه مذکور است که به دلیل غفلت از یاد خدا و هدف آفرینش خویش و مکافات عمل دنیا و آخرت، احساس مسئولیت چندانی نخواهد داشت و برای شخصیت حقیقی و حقوقی همسر خویش احترام لازم را قائل نخواهد شد. عامل بسیار موثر و سازنده در شخصیت الهی انسان، عفت عمومی، سلامت و پاکی جامعه از عوامل غفلت آفرین و هوس آلود و ناپاکیها است که عمدة آنها هتک حریم حجاب و پوشش عفیفانه و ضعف غیرت و عفت و فقدان احساس مسئولیت پدران و مادران و شوهران آنها میباشد که افراد جامعه را سمت هوسهای نفسانی سوق داده و باعث تباهی اخلاق آنان میگردند؛ در نتیجه حق محوری جای خود را به هوسبازی و خودخواهی- که عامل اصلی بروز اختلافات و در نهایت طلاق است- میدهد. ب- چشمچرانی و مقایسه با همسر هرگاه زنان با ظاهری آراسته و بدننما در جامعه حاضر شوند، مردان عادی با چشمچرانی و مشاهدة زیباییهای ظاهری و مقایسة همسران خویش با این زنان که طبیعتاً میوه تلخ آن بیرغبتی یا کاهش محبت به همسران خود میباشد- زمینة بهانه جویی مردان و عیبجویی و تحقیر و بیاحترامی به زنان خویش و در نتیجه بروز اختلافات، ایجاد شده و در نهایت به طلاق و جدایی کشیده میشود. ج- شهوت طلبی و لذتگرایی ازدواج، پیوند و اتحاد روحی و مصاحبت جسمی زوجین است و این اتحاد در صورتی محقق میشود که دو روح در ابعاد والای انسانی از سنخیت و شباهت برخوردار باشند. آزادی غیرمعقول زنان- که آزادی در اسارت هوا و هوس است- شعلههای هوس و شهوات را در مردان میفروزد و لذاتگرایی را در آنان رشد میدهد. لذا عدهای برای تامین خواستههای شهوانی بیحد و مرز خود با ترفندهای گوناگون، همسران خوش را طلاق میدهند تا به خودخواهی و شهوت حیوانیشان پاسخ مثبت بدهند. د- دوستیهای نامشروع حضور تحریکآمیز زنان در صحنه اجتماع، از یک سو باعث ایجاد روحیة شهوانی در مردان، در نتیجه رواجدوستی با صنف مخالف و روابط نامشروع میشود؛ به گونهای که علاقة آنها به همسران خود کاهش مییابد و از سوی دیگر به علت آن که نوعاً همسران آنان- به حسب فطرت- از این نوع روابط نابخردانه بیزارند و محبوبیت خود را نیز نزد شوهران خود در معرض خطر میبینند، از زندگی مشترک سرد شده و در نتیجه پایة و رکن زندگی شیرین- که محبت و دوستی است- متزلزل میگردد؛ به ویژه اگر این بیاعتمادی و دلسردی و ضعیف شدن شعلههای محبت دو سویه باشد، که نهایت کار طلاق و جدایی خواهد بود. افزون برآن که با رواج روابط دوستانه و نامشروع، عدهای از مردان مورد سوءظن همسران خود قرار گرفته و متهم به روابط نامشورع میشوند. در نتیجه محبت و اعتمادشان نسبت به شوهرانشان سلب شده و آنها را فاقد صداقت میپندارند، در این صورت غم و اندوه و اضطراب برآنان حاکم شده و علاقه به زندگی و همسر از میان میرود و زمینه برای درگیری و کشمکش آغاز و به طلاق و جدایی یا زندگی بیهدف منجر میشود. هـ. غفلت از معیارهای اصولی در گزینش همسر خودنمایی دختران سبب انتخاب و گزینش غلط و نادرست آنان در ازدواج میگردد، زیرا پردههای هوس و خودخواهی و توجه بیجا و بیمورد آنان به ظواهر و مادیات و عناوین اعتباری خواستگاران و غفلت از معیارهای اصولی و سازنده در انتخاب همسر، مانع واقعبینی شده و در نتیجه نه از ارشادها و هدایتگریهای اندیشه و عقل خود بهره میبرند و نه تحت تاثیر اندرزها و راهنماییهای اطرافیان خردمند قرار میگیرند؛ از این رو از انتخاب همسر شایسته محروم میگردند و پس از ازدواج و گذشت مدت زمانی، متوجه شکست در ازدواج شده و به تدریج میان آنان و شوهرانشان فاصله میافتد و سرانجام کارشان به طلاق کشیده میشود. و- فریب ظواهر آراسته و انتقامجویی خودآرایی و نمایش جاذبههای زنانه موجب میشود جوانان مجرد، از ظواهر آراسته و آرایش شدة آنها فریب خورده و شیفته آنها گردند و پس از ازدواج و چندروز وصال دریابند که همسرشان شایسته محبوبیت نبوده و در این پیوند زناشویی- در اثر فریب ظواهر- ناموفق بوده و دچار زیان شدهاند. در این صورت عشق تبدیل به نفرت و دشمنی میشود و درصدد انتقام بر میآیند و ضمن تحقیر، سرزنش و عیبجویی و سوءظن به همسران خود، در نهایت آنان را طلاق میدهند. باتوجه به این عوامل، به ویژه دوعامل اخیر- در جامعه ما، طبق آمار در سال 1381 از هرچهار ازدواج، یک مورد به طلاق و جدایی انجامیده است. بنابراین ریشة عمده طلاق از یک سو در بیپروایی زنان و از سوی دیگر در چشمچرانی و نظربازی مردان ضعیفالایمان نهفته است. در این میان دوموضوع باعث افزایش چشمچرانی میشود: نخست آن که مردان به خاطر انس و همراهی با همسران خویش، از زیباییهای ظاهری و باطنی آنان غافل میگردند ویا برایشان عادی میشودو دیگر این که زنان نیز به دلیل الفت و همنشینی با شوهرانشان و یا اشتغالات زیاد خانه و غیره کمتر به زینت و آرایش خود برای آنان میپردازند. در طلاق، هرچند همة اعضای خانواده آسیبهای جبرانناپذیری میبینند، اما بیشترین زیان را زنان و فرزندان بردوش میکشند، زیرا سرپرست و پشتوانه عواطف خود را از دست میدهند. این یک اصل مسلم روانی است که خوشبختی زن، نفوذ در قلب مرد-شوهر-و محبوب و معشوق او گشتن است؛ چنان که بالاترین لذت برای او، بودن در کنار مردی است که حامی و سرپرست و مورد علاقه اوست. از این رو در صورت ناکامی و شکست در زندگی مشترک و در نتیجه طلاق زن به آمال و آرزوها و خواستههای روانی خود نرسیده، احساس حقارت، ذلت و بدبختی میکند و همین موضوع پی آمدهای ناگواری به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر موفقیت ازدواج مجدد برای زنان طلاق گرفته به مراتب کمتر از ازدواج دوباره مردان آنان است. مخصوصا، در جامعهای که تعداد دختران و زنان بیشوهر بیشتر از مردان باشد و جمعیت جوانان و مردان آن در اثر جنگ و حوادث دیگر کم شده باشد. چه این که فشارهای روانی و اختلالهای روانی و رفتاری مثل تحیر و سرگردانی، افسردگی، اضطراب، بزهکاری و انحرافات و غیره، متوجه فرزندان چنین خانوادههایی میشود که همه ناشی از عدم تربیت درست و کمبود محبت و عدم تأمین کامل عواطف آنها و احساس اهمیت نداشتن آنان برای والدین خود میباشد. گذشته از اینها، زنان وقتی روحیة مردان خود را در پرتو مناظر هوسانگیز زنان، شهوتران و لاابالی یافتند و علاقة آنان را نسبت به خود سرد و عیف دیدند، همواره در درون خود احساس عدم امنیت میکنند، چون در هراسند که مبادا شوهرانشان دست از آنان کشیده ودل در گرو معشوقة دیگری بسپارند و همین امر چه بسا اختلالها و آسیبهایی در روان و زندگی آنها ایجاد کند. نتیجه آن که براساس حکم اسلام و نظر عقل و تجربه، آن چه نظام خانواده را حفظ میکند، محبت و مودت، رحمت و از خودگذشتگی زن و مرد است؛ به همین دلیل دین مقدس اسلام، از یک سو سفارش میکند که ازدواج دختر و پسر، باید برپایه محبت و عشق راستین- که سنخیت و هم کفو بودن در ایمان و فضایل اخلاقی شالوة آن است- باشد و از سوی دیگر، مودت، رحمت و گذشت در میان زوجین قرار داد و از سوی سوم دستورهایی برای رعایت حقوق و احترام متقابل معین نمود که عمل به آنها باعث حفظ محبت و افزایش آن میگردد. اما این محبت و گذشت با فساد اخلاقی، هوس، خودخواهی، شهوتطلبی و ارتباط آزاد- که از بیبندوباری و نمایش اندام و زیباییهای زنانه در جامعه و چشمچرانی و تحریکپذیری مردان سرچشمه میگیرد- از میان رفته و یا آسیب میبیند و به اختلافات عمیق خانوادگی و طلاق منجر میشود. از این رو لازم است که زنان مسلمان برای جلوگیری از طلاق و فروپاشی خانواده و از بین رفتن محبوبیت خود و دیگر زنان و آسیبدیدن فرزندان برتوصیهها و سفارشهای فطرت و شریعت عمل نمایند و در امر عفاف، حجاب و پوشش اسلامی- به لحاظ کمی و کیفی- به خواستههای درونی خود و خدای خویش احترام بگذارند، در غیر اینصورت نه تنها خانوادهها از هم میپاشند و حقوق دیگر زنان پایمال شده و کودکان و فرزندان از حمایت عاطفی، جسمی و تربیتی والدین محروم میشوند، بلکه کیان خانواده خودشان هم در معرض فروپاشی قرار میگیرد و یا دست کم درگیری و اختلاف و ناامنی در خانوادههای آنها حاکم گشته و شخصیت و حقوق آنان مورد بیمهری و کمتوجهی همسرانشان واقع میشود و حتی این موضوع در بسیاری از موارد دوسویه است. چنان که اگر امنیت و آرامش در خانه نباشد، فرزندان در اثر احساس ناامنی، از خانه و دامن والدین فرار میکنند و به دام باندهای فساد و افراد منحرف افتاده و یا به دوستان ناباب پناهنده میشوند که خود این حالات مشکلات و مصیبتهای ناگوار فراوانی به دنبال دارد. نظریادتون نره...
By Ashoora.ir & Night Skin